Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-05-03@18:29:03 GMT

شکنجه‌ها در ساواک دوره ثابتی اسرائیلی بود

تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۷۱۵۱۰

شکنجه‌ها در ساواک دوره ثابتی اسرائیلی بود

در سال ۱۳۴۹، ثابتی معاون دوم اداره سوم و در سال ۱۳۵۲، رئیس اداره سوم ساواک شد. در این دوره شاهد حضور مستشاران امریکایی و همچنین متخصصان آموزش بازجویی و شکنجه اسرائیلی در ساواک هستیم.

به گزارش مشرق، پهلوی‌ها در سالیان اخیر، برای پیشبرد پروژه تطهیر به میرغضب خود دخیل بسته‌اند! این تلاش مضحک به رغم آنکه از ابتدا محکوم به شکست می‌نماید، اما می‌تواند فرصت مناسبی برای بازشناسی پرویز ثابتی قلمداد شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در گفت‌وشنود پی آمده قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به این مقوله پرداخته است. آغازین بخش از این مصاحبه را پیش روی دارید.

به عنوان نخستین سؤال، تحلیل شما از کارکرد ساواک در دوره پهلوی دوم چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بی‌تردید وجود تشکیلات امنیتی، در هر حکومت و نظام سیاسی لازم است. این تشکیلات علی‌القاعده، باید آرامش و امنیت را در داخل کشور و اقتدار و مصونیت را در عرصه بین‌المللی حفظ و تثبیت کند. به هر حال وجود مخالفان، معاندان و تبهکاران، هم در داخل هر کشور و هم در سطح جهان، امری طبیعی است. با این همه کشور ما در بدو ایجاد سیستم اطلاعاتی- امنیتی خود، دو معضل ریشه‌ای داشت؛ اول: اینکه حاکمیت در کشورمان، ماهیتی استبدادی داشت و نه قانون‌محور. این اراده و منویات شاه بود که خط‌مشی همه نهادها و وزارتخانه‌ها و نهایتاً کشور را رقم می‌زد. دوم: فاجعه‌بارتر از استبداد در کشور، مسئله استعمار بود. حکومت پهلوی چه در دوره اول و چه در دوره دوم، استقلال نداشت. رضاخان برکشیده استعمار انگلستان و فرزندش برکشیده استعمار امریکا بودند، بنابراین سرنوشت کشور در دوره نخست در لندن و در دوره پایانی، در امریکا رقم می‌خورد! خصوصاً از سال ۱۳۳۲ که امریکایی‌ها بر کشور مسلط شدند. در این دوران با ایجاد فرمانداری نظامی به ریاست تیمور بختیار، اختناق و شکنجه در کشور ابعاد وسیعی یافت. فشار و اختناق تا سال ۱۳۳۴ - که زاهدی بر سر کار بود- بسیار گسترده بود. در سال ۱۳۳۴، حسین علاء یکی از اعضای لژ فراماسونری، به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. در این مقطع، امریکایی‌ها به فکر تشکیل نهادی امنیتی در ایران می‌افتند، بنابراین اساساً طرح تأسیس ساواک، از سوی آنان طراحی شد. این طرح در اواخر سال ۱۳۳۵، در مجلس شورای ملی به تصویب رسید، البته ساختار اولیه ساواک، همان شرایط رکن دو ارتش را داشت و امتداد حکومت نظامی به شمار می‌رفت، اما طراحی آن، با حضور ۱۰ مستشار امریکایی و بر اساس شیوه‌های سازمان سیا انجام گرفت. این مسئله به دو معنی است؛ اول: اینکه وقتی امریکایی‌ها ساواک را تأسیس کردند، می‌دانستند چه می‌خواهند و چه نمی‌خواهند. دوم: اینکه این مستشاران نظامی هستند که روندهای جاری و تحقق کامل آن‌ها را مدیریت می‌کنند.

ساواک از چه سالی فعالیت خود را آغاز کرد و مدیریت و طراحی آن چگونه انجام گرفت؟
ساواک بلافاصله پس از تأسیس در سال ۱۳۳۵، فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۳۶ و از سوی امریکایی‌ها، با سیستم اطلاعاتی اسرائیل (موساد) پیوند خورد، خصوصاً به این دلیل که ایران و ترکیه، جزو اولین کشورهای اسلامی بودند که اسرائیل را به رسمیت شناختند. بعد از کودتای مردادماه ۱۳۳۲، امریکایی‌ها در درون حکومت و جامعه ایران، سه ابزار را برای خود طراحی کردند: صهیونیست‌ها، ماسون‌ها و بهائیان. این سه ابزار تا سال ۱۳۵۷ همچنان فعال بودند.

در ادوار فعالیت ساواک، خشن‌ترین شکنجه‌ها در کدام مقطع انجام شد؟
از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۰- که تیمور بختیار در رأس ساواک قرار داشت- شکنجه‌ها شدید بود. در این مقطع عمدتاً سرهنگ امجدی و سرهنگ زیبایی، مسئول زندان‌ها و شکنجه زندانیان بودند. سرهنگ زیبایی در این دوره به حدی شکنجه را گسترش داد که در سال ۱۳۵۰ حاکمیت او را از کشور خارج کرد و پس از آن، سرنوشت وی مشخص نشد! حتی خانواده‌اش هم نمی‌دانستند که او به کجا رفته است! امجدی، اما پس از او، در ساواک باقی ماند. در اواخر سال ۱۳۴۹، تیمور بختیار که همچون جان اف کندی به دنبال تغییر حاکمیت در ایران بود، سفری به امریکا کرد و آمادگی‌اش را برای در دست گرفتن حکومت اعلام نمود! این خبر پیش از بازگشتش به کشور، به گوش شاه رسید! بختیار در این سفر، مترجم جوانی به نام عالیخانی را به همراه خود داشت. اینکه آیا عالیخانی به شاه اطلاع داده یا انگلیسی‌ها را نمی‌دانیم. به هر صورت بختیار وقتی به کشور بازگشت، سریعاً از همه سمت‌هایش برکنار و بعد از مدتی به اروپا تبعید شد، البته او در این دوره، به فکر انجام کودتا نیز افتاد، به همین خاطر هم به لبنان رفت، مقداری سلاح خرید و سپس به عراق عزیمت کرد. در آن مقطع سرلشکر حسن پاکروان، به جای او مدیریت ساواک را عهده‌دار شد.

پرویز ثابتی از چه دوره‌ای به ساواک وارد شد؟ چگونه ترقی کرد و نهایتاً به ریاست اداره سوم رسید؟
ثابتی متولد سال ۱۳۱۷ در سنگسر و از خانواده‌های فعال بهائی بود. در دانشگاه تهران حقوق می‌خواند و در همان دوران، به عنوان منبع ساواک نیز فعالیت می‌کرد. بعد از آن طی دوره کوتاهی معلمی می‌کرد، اما نهایتاً از سال ۱۳۳۸ وارد ساواک شد، البته در یکی از گزارشات ساواک آمده که او در سال ۱۳۴۰ به طور رسمی وارد ساواک شده است. احتمالاً تا پیش از آن، به صورت آزمایشی فعال بوده است. از سوی دیگر بعد از ماجرای حمله به مدرسه فیضیه قم و قتل‌عام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، پاکروان از ریاست ساواک برکنار شد. پس از او، نعمت‌الله نصیری را به ریاست ساواک گماشتند. نصیری فردی فاقد عقل درست و دانش بود و مجموعاً یک نظامی مطیع به شمار می‌رفت، بنابراین هر چه را که شاه می‌گفت، بی‌چون و چرا انجام می‌داد و از خود اراده و نظری نداشت.

در ساواک مهم‌ترین اداره کل، اداره سوم بود. این اداره، مسئول برقراری امنیت داخلی کشور بود. امنیت داخلی هم شامل نظارت بر احزاب، جمعیت‌ها، مساجد، حسینیه‌ها، شخصیت‌های سیاسی و مطبوعات می‌شد. اداره سوم، یک اداره یکم عملیات داشت که پرویز ثابتی در سال ۱۳۴۵ به ریاست آن رسید. این اداره زمینه‌های شنود، نفوذ و جمع‌آوری اطلاعات را فراهم می‌کرد. در این مقطع برنامه‌ریزی ترور تیمور بختیار، به ثابتی سپرده شد. او هم با فرستادن چند سرهنگ به نزد تیمور بختیار- که به آن‌ها علاقه و اعتماد داشت- برنامه ترور را با موفقیت اجرا کرد. این موفقیت نردبان ترقی ثابتی شد، خصوصاً که قضیه به شخص شاه برمی‌گشت. ثابتی در این دوره، نوعی یکه‌تازی در ساواک پیدا کرد. گزارشات او، بسیار مورد توجه و پذیرش شاه واقع شد. همچنین از آنجا که ثابتی اهل صحبت و تحلیل بود، به عنوان مقام امنیتی نیز لقب گرفت، حتی گاهی که می‌خواستند دیدگاه‌های ساواک را مطرح کنند، او این کار را انجام می‌داد. نهایتاً در سال ۱۳۴۹، ثابتی معاون دوم اداره سوم و در سال ۱۳۵۲، رئیس اداره سوم ساواک شد. پیش از او، سرلشکر ناصر مقدم مسئول آن اداره بود.

در دوره جدید، پرویز ثابتی چه عملکردی در ساواک داشت؟
از این مقطع، ارتباط پرویز ثابتی با سیا و موساد آغاز شد. در این دوره شاهد حضور مستشاران امریکایی و همچنین متخصصان آموزش بازجویی و شکنجه اسرائیلی در ساواک هستیم. علاوه بر این در بهمن ماه ۱۳۵۰، کمیته مشترک ضدخرابکاری زیر نظر اداره سوم آغاز به کار می‌کند، بنابراین از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷، هر گونه دستگیری، شکنجه، زندان، تبعید و اعدام، عمدتاً زیر نظر ثابتی و اداره سوم انجام می‌گرفت. اوج دستگیری‌ها نیز مربوط به در این دوره می‌شود. تا به امروز توانسته‌ایم بیش از ۸ هزارو ۵۰۰ تن را شناسایی کنیم که از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ دستگیر شده و به کمیته مشترک ضدخرابکاری انتقال یافته‌اند، البته این آمار، تنها مربوط به دستگیرشدگان تهران است. زندانیان زندان‌های مشهد، برازجان و عادل‌آباد شیراز و امثالهم بماند. در این دوره، شاهد تشکیل کمیسیون مشترک اطلاعاتی میان ایران، ترکیه و اسرائیل نیز هستیم. ما گزارشات بسیاری از این کمیسیون در اختیار داریم. ثابتی یکی از کسانی بود که عمدتاً در جلسات آن شرکت می‌کرد.

این کمیسیون مشترک، چه وظایفی بر عهده داشت؟
ظاهرش حفظ امنیت سه کشور، ولی در حقیقت هدف‌شان جاسوسی در کشورهای عربی مانند: عراق، سوریه، لیبی و به خصوص مصر و دیگر کشورهای منطقه بود. در این دوره حوزه خارجی اگر چه باید زیر نظر اداره هشتم ساواک می‌بود، ولی اداره سوم (بخش امنیت داخلی)، ایستگاه‌هایی را برای خود در کشورهای اروپایی و امریکایی درست کرد، یعنی سفارت فرد یا افرادی به برخی مناطق می‌فرستاد که پیرامون حرکت‌های سیاسی یا دانشجویی فعالیت کنند. مثلاً پرویز خوانساری را به عنوان کارمند وزارت امورخارجه به اروپا فرستاده بودند، در صورتی که او به عنوان نیروی اطلاعاتی فعالیت می‌کرد.

برخی معتقدند پرویز ثابتی از آن روی که بهائی بود، این جنایات را نسبت به انقلابیون مسلمان انجام می‌داد. ارزیابی شما در این باره چیست؟
این تحلیل، بسیار ضعیف است! آرش هم از شکنجه‌گران و البته بهائی بود، منتها سخن این است که اگر غیر از ثابتی، شخص دیگری هم در این جایگاه قرار می‌گرفت، همین جنایات را انجام می‌داد، مثل زیبایی و امجدی. در این حد می‌توان پذیرفت که او به دلیل کینه و عداوتی که نسبت به اسلام داشت، نسبت به روحانیون و مبارزان مسلمان سختگیری بیشتری اعمال می‌کرد، به همین دلیل هم در دوره مسئولیت او، شاهد تعطیلی مراکزی از جمله: مسجد هدایت، مسجد الجواد، حسینیه ارشاد و دستگیری بسیاری از علما و تبعید آن‌ها به مناطق مختلف هستیم، حتی دستگیری و شکنجه مبارزانی، چون عزت‌شاهی- که در کمیته مشترک انواع و اقسام شکنجه‌ها را روی او امتحان کردند- مربوط به همان مقطع است. ایشان را حدود سه ماه، با دست و پای بسته و عریان، به تخت بسته بودند! یا شکنجه‌هایی که نسبت به خانم مرضیه دباغ و دخترشان رضوانه دباغ، آقای احمداحمد، آقای مهدی غیوران و همسرشان خانم سجادی، آیت‌الله عبدالرحیم ربانی‌شیرازی، شهید محمدعلی رجایی و آقای مرتضی عظیمی مدیر انتشارات آذر و دیگران داشتند.

شکنجه‌های ساواک، به چه شیوه‌هایی انجام می‌شد؟
شکنجه‌های ساواک، یک نوع نبود. دکتر مهیار خلیلی در کتابی به نام «شکنجه در عصر پهلوی» این موضوع را تشریح کرده است. او قبلاً از اعضای حزب توده بود که سپس مدافع رژیم پهلوی شد! خلیلی، چون روان‌شناس بود، بعد از پیروزی انقلاب از او خواستند درباره شکنجه‌های ساواک کتابی بنویسد، البته او ابتدا گفته بود که بدون سند نمی‌نویسم، بنابراین ۱۵۰ حلقه فیلم از کسانی را که از سوی ساواک شکنجه شده و در موزه عبرت تهیه شده بود، در اختیارش گذاشتند. او آن فیلم‌ها را دید و بسیار تعجب کرد! بعد از آن خواست تا با بعضی از آن‌ها صحبت کند. نهایتاً بر اساس همان خاطرات، کتابی نوشت که ۸۴ نوع شکنجه در ساواک را معرفی و تشریح می‌کرد! یکی از شکنجه‌های ساواک، ترور شخصیت‌های روحانی و مبارز مسلمان یا بدنام‌کردن آن‌ها بود.

مرحوم حجت‌الاسلام آقای شجونی تعریف می‌کردند: شبی برای سخنرانی به مسجد هدایت رفته بودم. بعد از سخنرانی، آیت‌الله طالقانی پاکت ضخیمی به من دادند! این در حالی بود که ایشان بابت سخنرانی در مسجد خود، به وعاظ پولی نمی‌دادند. با تعجب پاکت را در جیبم گذاشتم و به منزل بردم. در منزل وقتی پاکت را باز کردم، دیدم از عکس من برای مونتاژ یک صحنه استفاده کرده‌اند! ساواک این کار را در مورد مرحوم آقای فلسفی و مرحوم شیخ‌حسین لنکرانی هم انجام داد. چنین تصاویری از لنکرانی را در شهر رشت نیز پخش کردند! چراکه اقوام و دو تن از برادران ایشان، در آن شهر ساکن بودند. در اسناد ساواک آمده است که بعد از پخش عکس‌ها، مردم گفته‌اند که کار، کار ساواک است! علاوه بر این ساواک به منظور اختلاف‌افکنی میان شخصیت‌ها، بیانیه‌هایی را به نام آقای فلسفی علیه آقای فخرالدین حجازی منتشر ساخت.

ساواکی که باید امنیت و وحدت داخلی جامعه را حفظ می‌کرد، در سالیان ۱۳۴۳-۱۳۴۲ بین فارس و ترک اختلاف می‌انداخت! این روش آنقدر موفق بود که پرویز ثابتی در سال ۱۳۵۶ گفت: باید دوباره همان طرح اختلاف‌افکنی ترک و فارس را اجرا کنیم! البته هرکس دیگری هم به جای او بود، همین شیوه‌ها را اجرا می‌کرد، چون ساواک در اختیار انگلیسی‌ها، امریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها بود. بررسی و تحلیل مسائل را انگلیسی‌ها بر عهده داشتند، شیوه‌های شکنجه و بازجویی را اسرائیلی‌ها آموزش می‌دادند و مدیریت کلان هم در دست امریکایی‌ها بود. با آنکه ساواک در دوره ثابتی در اوج بود، اما رفته‌رفته شکنجه و دستگیری دیگر پاسخگوی حفظ رژیم نبود و پهلوی داشت آخر خط را می‌دید! چند روز قبل کسی با من تماس گرفته بود که شما بر اساس اسناد شکنجه‌های ساواک را افشا کنید! گفتم: ساواک که شکنجه‌هایش را سند نمی‌کرد، فقط در مورد تعقیب و دستگیری سند می‌زد. بیش از ۷۰۰ سند در مورد کتاب‌های ممنوعه وجود دارد که عمدتاً با امضای ثابتی است. دستگیری‌ها و اجرای عملیات هم، عموماً با امضای ثابتی به عنوان مدیرکل اداره سوم انجام می‌گرفت. در این دوران شاهد آن هستیم که از نوجوان ۱۱ ساله تا پیرمرد هشتادوچندساله، از سوی ساواک دستگیر شده‌اند. به عنوان مثال، آقای محمدحسن رجبی‌دوانی را در سن ۱۴ سالگی دستگیر می‌کنند. خانم رضوانه دباغ و خانم سوسن حدادعادل هم در ۱۴ سالگی بازداشت می‌شوند. خانم حسینی به خاطر نوشتن یک انشا در ۱۴ سالگی دستگیر و مورد شکنجه قرار می‌گیرد. فرزندان آیت‌الله طالقانی، یعنی آقا مهدی و حسین آقا هم همینطور. حال پرویز ثابتی پس از چهار دهه ادعا می‌کند که اصلاً ًشکنجه‌ای در کار نبوده است!

امروزه جمهوری اسلامی نیز از سوی ضدانقلاب متهم به استفاده از شکنجه است! این مسئله چقدر صحت دارد و آیا می‌توان رفتار با زندانیان در دوره کنونی را با دوره مسئولیت ساواک مقایسه کرد؟
شکنجه در جمهوری اسلامی، شایعه‌ای بود که برای اولین بار، از سوی منافقین و در اواخر سال ۱۳۵۹ مطرح شد. بنی‌صدر هم برای تسویه‌حساب با جناح خط امام، آن را بزرگ کرد، بنابراین همان موقع حضرت امام، شهید محمدمنتظری را برای بررسی موضوع به زندان‌ها فرستادند، البته در پایان بررسی‌ها مشخص شد چنین چیزی صحت ندارد. بعد از آن نیز با شروع مبارزات مسلحانه از سوی سازمان منافقین و دیگر گروه‌ها در ۳۰ خردادماه ۱۳۶۰ و آغاز دستگیری‌ها، آنان مجدداً برای تبرئه خود، وجود شکنجه در زندان‌ها را مطرح کردند. در حالی که شکنجه، هم در قانون اساسی و هم در اسلام حرام است، حتی اگر فردی یک ضربه معمولی به فرد دیگری بزند، باید بابت آن دیه بپردازد! آنچه ما در اسلام به عنوان مجازات داریم، حدود و تعزیرات است. منافقین حدود اسلامی را به عنوان شکنجه مطرح می‌کردند! حتی مورد داشتیم که در همان دوران، منافقین با سیگار در پشت یکی از اعضای خود شعاری نوشتند که آن را به نظام منتسب کنند! این روند برای بدنام‌کردن جمهوری اسلامی، شیوه‌ای بود که خائنان و جانیان منافق از آن استفاده می‌کردند.

در این باره، باید به مسائلی توجه کرد. نکته اول: ما می‌گوییم که در زمان پهلوی، از اسرائیل برای آموزش شکنجه‌گری به ایران می‌آمدند، حال آن‌ها بگویند که در جمهوری اسلامی، چه کسی به ما آموزش شکنجه داده است؟ ما با آدرس صحبت می‌کنیم، آدرس مستند آن‌ها چیست؟ خوب است بدانید که وقتی خانم دباغ و خانم جمیله بوپاشا درباره دوران زندان‌شان صحبت کردند، مشخص شد در خیلی از موارد، شکنجه‌های‌شان شبیه هم بوده است چراکه شکنجه‌گران هر دو سیستم، از سوی مأموران اسرائیل آموزش دیده بودند. نکته دوم: رژیم برای چه مبارزان قبل از انقلاب را شکنجه می‌کرد؟ به خاطر پایندی آن‌ها به کلیت اسلام و مبارزه با امریکا و اسرائیل و استبداد شاه و امثالهم، یعنی رژیم پهلوی کسی را به خاطر خیانت به منافع ملی، دستگیر نکرد. کدامیک از شخصیت‌های مبارز و مسلمان ما، وابسته به کشورهای بیگانه بودند؟ موضوع دیگر اینکه سیستم بازجویی ما، زیر نظر قضاتی نظیر آیت‌الله محمدی‌گیلانی عمل می‌کرد، یعنی قضات ما یا مجتهد بودند یا قریب‌الاجتهاد. این قضات حدود شرعی را تنفیذ می‌کردند که در قانون اساسی و حتی از قبل در قانون مدنی ما وجود داشته است.

مجوزهای شکنجه وحشیانه در ساواک، از کجا و با کدامین مشروعیت صادر می‌شد؟ جالب است بدانید که هرکس در سالیان اوج ترور منافقین دستگیر می‌شد، اگر بیمار بود، به بیمارستانش می‌بردند، در حالی که همان فرد با وجود زندانی بودن، با تشکیلات منافقین در پاریس در تماس بود! جالب است که امیرانتظام اینجا در زندان بود، اما رادیواسرائیل مصاحبه‌اش را پخش می‌کرد! ما موارد اینچنینی، کم نداشتیم و نداریم. حال امروز که زندانیان تلفن همراه، کامپیوتر و سایر وسایل ارتباطی را هم در اختیار دارند و از درون زندان، شبکه‌های اجتماعی خود را به‌روز می‌کنند! به همین دلیل است که می‌گویم وجود شکنجه، تنها اتهام ضدانقلاب به جمهوری اسلامی بوده است. حال به فرض بعید، شاید فردی سرخود خطایی کرده باشد، اما سیستم و حاکمیت در آن مسیر نیست. آن استثنا را باید در حد و اندازه خود دنبال کرد.

منبع: روزنامه جوان

منبع: مشرق

کلیدواژه: تحلیل روز طوفان الاقصی قیمت پرویز ثابتی پهلوی ساواک سیا سازمان منافقین مجلس شورای ملی بختیار حزب توده شاه سازمان سیا اداره سوم ساواک بهاییان دوره پهلوی تیمور بختیار رژیم پهلوی آیت الله طالقانی شهید محمد منتظری عراق خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت شکنجه های ساواک جمهوری اسلامی تیمور بختیار پرویز ثابتی امریکایی ها اداره سوم آیت الله شخصیت ها شکنجه ها ساواک شد زندان ها شیوه ها زیر نظر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۷۱۵۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ساواک چطور «شیخ احمد کافی» را حذف کرد؟

هنوز مدت زمانی از این گفت و گو نگذشته و مسافت چندانی طی نشده بود و ما در بین راه دو پاسگاه ژاندارمری قوچان و چناران بودیم که ناگهان مشاهده کردیم که یک ماشین ارتشی از طرف مقابل ظاهر شده و به سوی ما می شتابد. گویا ماشین سواری ما را نشانه گرفته بود.

به گزارش ایسنا، جهان نیوز نوشت: حادثه تصادف مرحوم احمدکافی روایتی عجیب و شنیدنی دارد که با بیان مقدمه ای حادثه را از زبان خانواده آن مرحوم به نگارش در خواهیم آورد.

شهر قوچان، در فاصله ۱۲۰ کیلومتری مشهد قرار دارد و معمولاً با حدود دو ساعت طی طریق میتوان به مشهد رسید شهر چناران هم در ۵۵ کیلومتری مشهد و در همین مسیر قرار دارد که برای رسیدن به مشهد باید از آن گذشت. کاروان خانوادگی کوچک (مرحوم) کافی به رانندگی جعفر عنابستانی پس از ترک شهر قوچان مسیر خود را به طرف مشهد می‌پیمود.
خانواده (مرحوم) کافی که خود همسفر ایشان در این مسافرت بود چنین نقل می کنند:

پس از ترک شهر، قوچان وارد جاده اصلی مشهد شدیم. راننده ما جعفر، بنا به هر نیت نامعلومی پای خود را بر روی پدال گاز ماشین گذاشته و با سرعت غیر قابل تصور و خطرناکی ماشین را می راند. (آقای) کافی و سایر سرنشینان و بچه ها چندین بار از او خواستند و خواهش کردند که با این سرعت رانندگی نکند؛ چون حادثه آفرین و خطرناک است.

(آقای)کافی خود چندین بار به جعفر گفت: جعفر مگر میخواهی ما را بکشی که با چنین سرعتی رانندگی میکنی؛ از سرعت کم کن؛ ما میخواهیم سالم به مشهد برسیم؛ ولی متأسفانه با کمال تأثر، جعفر سکوت اختیار کرده، به تذکرات و حرف های ما توجهی نداشت و بی اعتنا، کماکان با سرعت سرسام آور مورد نظر خود رانندگی می کرد. در آن لحظات ما همگی آشفته و مضطرب و در بیم و هراس بودیم و کاری از ما ساخته نبود؛ چون نه توان جلوگیری او را داشتیم و نه هنر رانندگی به ناچار در زیر لب شهادتین خود را میگفتیم و با خدای خود راز و نیاز می کردیم.

هنوز مدت زمانی از این گفتگو نگذشته و مسافت چندانی طی نشده بود و ما در بین راه دو پاسگاه ژاندارمری قوچان و چناران بودیم که ناگهان مشاهده کردیم که یک ماشین ارتشی از طرف مقابل ظاهر شده و به سوی ما می شتابد. گویا ماشین سواری ما را نشانه گرفته بود.

ماشین، با یک چشم بر هم زدن با سرعت و شدت هرچه تمام تر از جلو با ماشین ما برخورد و اصابت نمود. عجیب این بود که ماشین ارتشی، سمت و سوی جلوی ماشین پژوی سفیدرنگ (آقای) کافی را هدف گرفته و با آن برخورد کرد و کافی به همراه یکی از فرزندانش در صندلی جلوی ماشین در کنار راننده خود قرار داشتند.

پس از این تصادف هولناک و وحشتناک نمی دانیم چگونه این ماشین ارتشی ما را در آن دشت و بیابان، از روی کینه و ددمنشی تنها رها کرد. با استفاده از آشنایی راه و موقعیت جاده به سرعت از صحنه حادثه و معرکه هولناک و مخوف گریخت و فرار نمود و از نظرها پنهان شد.

این بی وجدانان خودفروخته بی دین، حتی لحظه ای به آه و ناله کودکان معصوم و بی گناه و بی تقصیر و دختران و پسران مجروح و همسر کمر شکسته و بدن غرقه به خون (مرحوم) کافی در این حادثه ترحمی نکرده؛ با قساوت و شقاوت هرچه تمام تر گذشتند و گریختند.

پس از این حادثه مامورین ساواک گزارش داده بودند که در این محدوده چندین سواری دیگر نیز به هم خورده و چندین کشته نیز داشته است و چنین جلوه داده بودند که کافی بر اثر این تصادف طبیعی جاده ای فوت کرده است.
آنچه در این تصادف کافی نمایان بود و بعدها نیز آشکارتر شد و مورد تأیید هم قرار گرفت این بود که مأموران امنیتی رژیم از قبل مسیر سفر و حرکت کاروان (مرحوم) کافی را از تهران تا مشهد زیر نظر داشتند و قبلاً با هماهنگی های لازم طرح شهادت و نابودی او را ریخته بودند و هر لحظه ورود و خروج ماشین او را به شهرها و مکانهای مختلف گزارش میدادند.

منبع: کتاب کافی واعظ شهیر؛ تدوین دکتر مهدی کافی
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی

پی نوشت: برادر مرحوم کافی از احتمال کشته شدن او در آمبولانس توسط عوامل ساواک، سخن گفته است. حجت الاسلام پناهیان در این‌باره می گوید: «کافی یک‌مرتبه در سخنرانی خود نام حضرت امام(ره) را به زبان آورد و همین باعث شد که مأمورین ساواک در راه، یک تصادف ساختگی برای او ترتیب دهند و بلافاصله بعد از تصادف، ایشان را از خودرو بیرون آورده و به یک آمبولانس منتقل کنند. آن مأمور ساواک که مسئول اجرای نقشه بود، خودش اعتراف کرده است که در آمبولانس، به ایشان آمپول هوا زدم و او را به شهادت رساندم».

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • شباهت در اسم و چهره؛ پدر مهران غفوریان افسر ساواک بود؟ | ماجرای فیلم جنجالی
  • (ویدئو) تصاویر جنجالی؛ پدر مهران غفوریان افسر ساواک بود؟!
  • ماجرای ارتباط ساواک با پدر مهران غفوریان چیست؟/ عکس
  • خسرو غفوریان کیست؟
  • تصاویر جنجالی؛ پدر مهران غفوریان افسر ساواک بود؟!
  • تصاویر پدر ساواکی مهران غفوریان
  • ساواک چطور «شیخ احمد کافی» را حذف کرد؟
  • تخریب ۸۰ درصد مدارس غزه و تبدیل آن به بازداشتگاه و مرکز شکنجه
  • اسناد ساواک درباره‌ی همسر حاج آقا مصطفی خمینی چه می‌گویند؟
  • حضور تجار در «ایران اکسپو»بهترین پاسخ به ناامن جلوه دادن کشوربود